سرانجام فاطمه (س) بر اثر شدت ضربات و لطماتي که به او بر
اثر هجوم به خانهاش و وقايع پس از آن وارد گشته بود، بيمار شد و در بستر بيماري
افتاد. گاه به زحمت از بستر برميخاست و کارهاي خانه را انجام ميداد و گاه به
سختي و با همراهيِ اطفال کوچکش، خود را کنار تُربت پيامبر (ص) ميرساند و غم و
اندوه خود را بازگو مينمود .
در همين ايام بود که روزي زنان مهاجر و انصار که از بيماري ایشان
آگاهي يافته بودند، جهت عيادت به ديدارش آمدند. فاطمه (س) در اين ديدار، بارِ ديگر
اعتراض و نارضايتي خويش را از اقدام گروهي که خلافت را به ناحق از آنِ خويش نموده
بودند، اعلام نمود و از آنان و عدهاي که در مقابل آن سکوت کرده بودند، به علت عدم
انجام وظيفه ی الهي و ناديده گرفتنِ فرمان نبوی درباره ی وصايت امام علي (ع)
انتقاد کرد.
در چنين روزهايي بود که ابابکر و عمر به عيادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (س) از آنان رويگردان بود و به آنان اذن عيادت نميداد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (س) حاضر گشتند. فاطمه (س) در اين هنگام، اين کلامِ پيامبر اکرم (ص) را که فرموده بود: «هر کس فاطمه را به غضَب درآورد من را آزرده و هر که او را راضي نمايد مرا راضي نموده»، به آنان يادآوري نمود. ابابکر و عُمر نيز صِدق اين کلام و انتسابِ آن به پيامبر (ص) را تأييد نمودند. سرانجام فاطمه (س)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت و فرمود : «شما من را به غضب آورديد و هرگز من را راضي ننموديد؛ در نزد پيامبر، شکايتِ شما دو نفر را خواهم نمود» .